آهای روزگار درست است که من راه های نرفته زیاد دارماما خودت هم میدانی با تو زیاد راه آمده امپس کاری کن که ما در کنار هم عاشقانه نفس بکشیم دوری وجدایی بس است
غربت دیرینه ام را با تو قسمت میکنم
تا ابد با درد و رنج خویش خلوت میکنم
رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد
من در این ویرانه ها احساس قربت میکنم
روزگار عشق ورزیها گذشت
مرغ بخت ما ازاین صحرا گذشت
ان صفای خنده ها از لب گریخت
ان بهار عشق بی پروا گذشت
سینه هست و گرمی اغوش نیست
بوسه هست و گرمی لب ها گذشت
دلم دریای طوفان است
نگاهم غرق باران است
ودستانم
كویری خشك وسوزان است
دلم صیاد می خواهد
نگاهم آسمانی صاف
ودستانم كمی باران
تویك صیاد صید افكن
تویك آیینه مینا
تو مشتی شبنم وباران
دلم را توركن
باخودببر هرجاكه می خواهی
نگاهم راببر آنسوی پاكی ها
وبر دستان من ببار
قطره های عشق نمناكت
عشق نمناكت..
+نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:روز گار عشق,
به وبلاگ من خوش آمدید
متولد سال 1368 دریکی از ولسوالی های ولایت غزنی و دانشجوی
پوهنتون دفاعی افغانستان مباشم ٰ؛ دورد می فرستم به عزیزان که یادی
ازما کرده وبه من سری میزند
لطف نموده رد پای تان را به یاد گار بگزارید دوست تان دارم
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سکوت ساحل و آدرس khaleq.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.